سفارش تبلیغ
صبا ویژن


... حس ِ پنهان


نگاه های بیگانه یک حال عجیبی دارند...

حس خفگی به من می دهد نگاه هایشان...

از عشق برایشان حرف می زنم.عشق!خمیره ی آدمی...طوری نگاهم می گویند گویی...

ساکت می شوم...

کمی فکر می کنم به حرف هایم...

می گویم نکند درک حرف های عشق آلود من از قضیه های فرمول آلود فیزیک هم سخت تر است؟...

ذهنم هم تعجب می کند از فکری که کردم!

ادامه می دهم...

یک دفعه حس می کنم گونه هایم خیس شده اند...

چشم هایم عادت دارند...

تا حرف عشق می شود می خواهند خودشان را شریک احساسم کنند.

فوری اشک ها را روانه می کنند مبادا عقب بمانند!

حرف هایم کم عجیب بود برایشان اشک هم ضمیمه اش شد!نگاهشان حال عجیب تری می گیرد..

مثل نگاه عاقل به ...!

می آید در گوشم می گوید:

هیس!چه قدر آسمان ریسمان می بافی؟!نمی توانی دو کلمه حرف حساب بزنی؟

به ذهنم فشار می آورم...حرف حساب...حرف حساب...حرف حساب چه شکلی است؟

به ذهنم می گویم کمی حرف حساب یادم بدهد...

شروع می کنم.حرف حساب می زنم...

"حرف حساب"...هر حرفی جز عاشقانه های من...

نگاه های بی حوصله شان حال می آید انگار!

همراهی ام می کنند...

سر ذوق می آیند از حرف های روزمره و پوچ...

آخر حرف حساب است دیگر!

دلم می گیرد...

دلم همزبان خودم را می خواهد...

آرام می گیرم.دیگر نه "حرف حساب" می زنم نه...

بگذار به کم حرفی محکوم باشم...

***

پ.ن:خداوندا...

این تویی از رگ ِ گردن ِ بندگانت به آنها نزدیک تری..که تا این حد،می بینی...می شنوی وحس می کنی ندای دلشان را،به وقت ِ شادی و غم...

تو را به حکمتت و به رحمتت قسم می دهم...

زیباترین تقدیر رابرای دوستانم در سال جدید رقم بزن...

پ.ن2:این 91 مین پست وبلاگم بود..میخواستم تو سال 91 بذارمش ولی خب دیدم الان بهتره...اگر ی مقدار ناجوره ببخشید..الان باخودتون میگید نه به پستهای قبلیش نه به این..!بازم معذرت...

پ.ن 3:دلاتون بهاری..همیشه شادباشید ...


نوشته شده در شنبه 90/12/27ساعت 3:25 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |


Design By : Pichak