... حس ِ پنهان
درون سینه ها چیزی نیست جز " آه ".. نفس ها با لطافت نیستند! دست ها گرم نیستند! نگاه ها مشتاق نیستند! مردم حرفی برای گفتن ندارند! هدف ها به انتها رسیدند! کسی به گام برداشتن علاقه نشان نمی دهد..! کسی دستی به مهر دراز نمی کند! هیچ کس "درد دوستش " ندارد! هیچ کس مهرورزی را دوست ندارد! . . . دلم آرام نمی شود..! دلم آرام نمی گیرد..! دلم آسوده نمی گردد..! خیالم راحت نیست! من این "اینجا" را دوست ندارم! در انتهای جاده ی زندگی نباید در انتظار "مرگ " بود! من میخواهم کسی آرزوی خوشبختی را به دیگری هدیه دهد! و دست مهربانی که نوازش را.. و لبخندی که محبت را.. و نگاهی که گرما را.. .. ای مردمان.. از " اینجا" دوری کنید! انتهای جاده باید "سعادت" باشد! کمی.. فقط کمی... گام برداریم!
اینجا واژه ها .. زبان ندارند!
Design By : Pichak |