... حس ِ پنهان
پسرش بدون اینکه داخل آشپزخانه شود دردرگاهی ایستادوبا کنجکاوی به موهای ریخته مادرش نگاه کرد.درحالی که مادر سعی می کرد حرفهایی به زبان بیاورد تا وضع موجود رابرای پسرش توجیه کند،پسرمادرش رادرآغوش گرفت.مادردرجواب نگاه معنی دار وپرسشگرپسرش تنهاتوانست بگوید:من هنوزامیدوارم که خوب شوم . پسر کوچک از جا برخاست وباصداقت به مادر گفت:موهایت ریخته ولی قلبت،همان قلب مهربان وامیدوار گذشته است. مادر در حالیکه اشک درچشمانش حلقه زده بود باخود زمزمه کرد:
Design By : Pichak |