... حس ِ پنهان
دست هایم را به سوی تو دراز کردم... نور اجابت تابید... ورنگین کمان ایمان زد... در مهره های فیروزه ای تسبیحم ،آسمـــــــان را می بینم... آسمان وآن همـــــــــــــــــــــه عظمت... در جانماز سفیدم پاکی را... و در حاشیه های نقره ای اش برق ماه ِ دردانه را... ماهی که شبها آسمان تاریک را روشن میکند... و در مُهرِ ِ خاکی ام... جایی که از آن آمده و دوباره به آغوشش خواهم رفت... تلالو رنگ ها روی دل ِ شکسته و خیسم چه زیباست... کافی است سجاده ات را باز کنی... آن وقت به همــــــه ی دنیا پل خواهی زد... *** پ.ن:با تمام وجود اعتماد کنیم که خـــــــــــــداوند آنجا که راه نیست،راه می گشاید و هرگز دیر نمی کند... فقط کافیست باور کنیم که او مــــــی بینــد...مــــــی دانــد و مــــــی توانــد... پ.ن2: بودنت را شکــــــــــر، داشتنت را شــــــــکر...
هوای دلم بارانی بود...
بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ
قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی إِلَى اللَّهِ ...
گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم. (و شکایت، نزد او میبرم)...یوسف 86
چه خوب است که میشود شکایتها و دردها را پیشِ تو آورد....
Design By : Pichak |