سفارش تبلیغ
صبا ویژن


... حس ِ پنهان

این وبلاگ تا اطلاع ثانوی:


نوشته شده در جمعه 90/5/28ساعت 5:59 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

سلام به همه دوستان خوبم.بالاخره بعد از ی مدت طولانی تونستم آپ کنم...ببخشید دیگه یکم هول هولکی شد...امیدوارم خوشتون بیاد...شادباشید...

یکی از دوستانم به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"  

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است". پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."
البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد
:
" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟
"
"اوه بله، دوست دارم
."
تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟
"
پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید."

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد
:
" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد ... اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."

پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند ....


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 6:46 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

دوستان وهمراهان همیشگی خوبم سلام.این آخرین آپ منه.امیدوارم ازش خوشتون بیاد!هرگونه تشابه اسمی ای که پیش اومده فقط از روی تصادف بود نه قصد وغرض...!!!بابت این هم معذرت میخوام!درضمن این داستان یا خاطرات فقط وفقط جنبه طنز داره!همین! به خاطر شروع سال تحصیلی جدید وسنگین تر شدن درسام وآمادگی برای کنکور متاسفانه از این به بعد خیلی کم میتونم بیام تو وب !تو این چند وقته واقعا درکنار شما بهم خوش گذشت.شما دوستان بسیار عالی ای برای من بودید!امیدوار من نیز همینطور بوده باشم!از همه کسانی که در این مدت منو همراهی کردن واقعا سپاس گذارم!هر کم وکاستی ای بود به بزرگواری خودتون ببخشید...امیدوارم بندرو حلال کنید.با آرزوی موفقیت وشادی روز افزون برای همه شما...

 

31فروردین: امروز سی و یکمه. باید برم کرایه های برج ونک رو بگیرم.اگه فکر میکنید اسم برجمو میگم کور خوندید! صبح که داشتم از خونه خارج می شدم یه لگد محکم زدم زیر جفت پای رز .بیچاره جیغ زد و پخش زمین شد. خیلی حال کردم. جیگرم خنک شد.روحم آروم شد.رز گربه سفید پشمالوی زن چهارممه!!!

4
اردیبهشت: امروز روز گندیه.باید
برم قبرستون.سالگرد آرزو و ژاکلینه.دو تاشون تو یه روز و یه ساعت مردند.با این تفاوت که ژاکلین 3 سال و نیم بعد از آرزو مرد.این دو تا زن های اول و دوم من بودند. 40 میلیون تومن خرج مرگشون شد.نرخ رشوه برای صدورگواهی فوت طبیعی خیلی بالاست!!!مامان ژاکلین هنوزم میگه من دخترشو کشتم.اونم الان توی تیمارستان بستریه.ماهی 2 میلیون دارم میدم که همونجا نگهش دارند!

7
اردیبهشت: امروز
آتنا رو با کمربند کبود و سیاه کردم .تقصیر خودش بود.از کله سحر هی بالا و پایین می پرید و خونه رو روی سرش گذاشته بود.اونم واسه چی؟همش به خاطر بیست هزار تومن.خوب ندارم بابا جان! از کجا بیارم ؟ آتنا زن چهارممه.22 سالشه.

14
اردیبهشت
: امروز کلاً روز بدی بود. پای اون گربه نکبتی شکسته و محبور شدم شصت هزار تومن بدم واسه دوا درمونش.بدتر از اون ساختمون هفت طبقه ام ریخت.داشتم میکوبیدمش که جاش یه برج بزنم.15 تا کارگر هم توش بودن.همشون توی آوار ساختمون له شدند.باید دیه هم بدم.لعنتی....می گن ساختمان سست بوده.یه نفرو می شناسم که میتونه یه کار هایی واسم بکنه.....می خوام باهاش تماس بگیرم.سر اون قضیه نماینده شدنش کلی بهم مدیونه.باید جبران کنه....

16
اردیبهشت: روزنامه ها دارند شلوغ بازی می کنند سر جریان
این ساختمونه.باید بودجه شونو قطع کنم تا بفهمند با کی طرفند! راستی یه قول های مساعدی شنیدم که این قضیه هم مثل قضیه دریاچه ماست مالی شه.....باید یه کم سر کیسه رو شل کنم.....


20
اردیبهشت: امروز باید برم تلویزیون .قرار مصاحبه دارم
.به عنوان کار آفرین نمونه. آتنا هنوز بام حرف نمیزنه.رزهم دیروز مرد. دامپزشکش میگه به علت سقط جنین و خونریزی داحلی در اثر وارد آمدن ضربه سخت مرده..

21
اردیبهشت: امروز با شقایق آشنا شدم.دوست آتنا بود.اومده بود خونمون. آتنا از وقتی
که رز مرده افسرده شده. شقایق اومده دلداریش بده. عجب چشمایی داشت این شقایق! خودش فهمید یه خواب هایی واسش دیدم.....
ادامش اینجاس،...

نوشته شده در یکشنبه 89/7/4ساعت 9:39 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

             

1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند. 
3. داشتن ... با حیوانات برای مردان لبنانی در صورتی مجاز است که حیوان مورد نظر ماده باشد. در صورتیکه فردی در حال ... با حیوان نر دستگیر شود مجازاتش مرگ است.
4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.
5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
7. در تایلند همه سینما رو ها مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.
8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک مردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از
خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.
10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.
11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.
12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود.
13. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.
15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.
16. صد ها سال پیش هر فردی که قصد داشت از کشور خارج شود، به سرعت اعدام می شد.
17. در طول جنگ جهانی اول هر سربازی که به همجنس بازی متهم می شد، اعدام می شد.
18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند.
19. در 24 ایالت آمریکا ضعف جنسی عامل اصلی طلاق است.
20. در ایالت میسوری بخش سنت لوئیس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، برای ماموران آتش نشانی ممنوع است.
         

بقیه قوانین اینجاس...

نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 1:16 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

دوستان عزیز سلام.این آپ یک داستان واقعیه!امیدوارم که خوشتون بیاد.

دریک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ،خانواده ای با18 فرزندزندگی میکردند.برای امرار معاش این خانواده بزرگ،پدربایدساعت های زیادی ازروزرا سخت کارمیکرد.درهمان وضعیت سخت وسنگین«آلبرشت دورر»وبرادرش«آلبرت»رویایی رادرسرمی پروراندند.هردوی انهاآرزوداشتند روزی نقاش چیره دست ومشهوری شوند،اماهردوی آنها خیلی خوب میدانستند که پدرشان هرگزنمیتواندآهارابرای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.

یک شب بعدازبحثی طولانی ،2برادرتصمیمی گرفتند.آنهاباهم قرارگذاشتند باسکه قرعه بیندازندوهرکس که باخت برای کاردرمعدن به جنوب برود وبادرآمدش برادردیگرراحمایت مالی کند تااودرآکادمی به فراگیری هنرنقاشی بپردازد ووقتی تحصیل برادرتمام شد،در4سال بعد برادردیگر راازطریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی کندتااو هم به تحصیل دردانشگاه بپردازد.

آنهاصبح روزبعد به قرارخودعمل کردند.آلبرشت دورر،برنده شد وبه نورنبرگ وآلبرت به معادن خطرناک جنوب رفت وبرای 4سال شبانه روزکارکردتا برادرش راحمایت کند.زمانی که آلبرشت درآکادمی تحصیل میکرد،جزوبهترین هنرجویان بودونقاشی هایش حتی بیشترازنقاشی های استادانش موردتوجه قرار میگرفت.

به طوری که هنگام فارغ التحصیلی ،اودرآمدزیادی ازفروش نقاشی های حرفه ای خودبه دست آورده بود.

وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت،خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت وبرگشت او به کانون خانواده یک ضیافت شام برپاکردند.بعدازصرف شام آلبرشت ایستاد وازبرادردوست داشتنی اش برای قدردانی ازسالهایی که اورا حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود،سپاس گذاری کردوگفت:آلبرت،برادربزرگوارم حالانوبت توست،توحالامیتوانی به نورنبرگ بروی وآرزویت راتحقق ببخشی ومن ازتو حمایت میکنم.

تمام سرها به سوی انتهای میز که آلبرت نشستهخ بودبرگشت.اشک ازچشمان اوسرازیرشد.سرش راپایین انداخت وازجابرخاست ودرحالی که اشک هایش راپاک میکرد به چهره هایی که دوستشان داشت نگاه کرد وبه ارامی گفت:نه برادر،من نمیتوانم به نورنبرگ بروم،دیگرخیلی دیرشده،ببین 4سال کاردرمعدن چه بلایی سردستانم آورده،استخوان انگشتانم چندین بارشکسته ودردست راستم دردشدیدی حس میکنم.

آن شب گذشت تاروزی که آلبرشت برای قدردانی ازهمه سختی هایی که برادرش به خاطراومتحمل شده بود،دستان پینه بسته برادر راکه به هم چسبیده وانگشتان لاغرش را که به سمت اسمان بود به تصویرکشید.

اوتقاشی استادانه اش را«دست ها» نامگذاری کرد،اما جهانیان این شاهکاربزرگ وهنرمندانه را«دستان دعاکننده» نامیدند!

بیش از450 سال ازاین قضیه میگذرد.هم اکنون صدهاتقاشی ماهرانه آلبرشت دورر،قلمکاریها،آبرنگ ها وکنده کاریهای چوبی اودرموزه های بزرگ سراسر جهان نگهداری میشود.

اما آن تابلوچیز دیگری است...!!

تابلو " دستان دعاکننده " رو میتونید درزیرمشاهده کنید! منتظرنظرات دلگرم کننده شماهستم.شادباشید...

       دستان دعاکننده!
نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 1:11 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟

مریض پاسخ میده: من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،

فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن،ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم،
یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.
من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون
!!
دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله
.
مریض بعدی دکتر بهش میگه : به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته
.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره
!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟

مریض پاسخ میده:باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود
.
ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم
.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛

ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من
  !
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره
.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟

خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین
!
نتیجه اخلاقی ...!!

از گفتن نتیجه اخلاقی معذوریم!


نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 1:32 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |

منسوبات متولدین دی ماه

نشان:بز سیاره:زحل عنصر:خاک عددموافق:8 سنگهای موافق:یاقوت کبود،فیروزه وعقیق سنگ مخالف:حجرالقمر فلزات موافق:آهن،پلاتین وسرب رنگهای موافق:سیاه،قهوه ای ،سبزو آبی حروف موافق:ج،خ،گ روز موافق:شنبه سمت موافق:جنوب وجنوب شرقی رابطه بامتولدین ماههای دیگر:بامتولدین اردیبهشت وشهریور،خیلی خوب/با آبان واسفند،خوب/باتیر وفروردین ومهر،بد/باخرداد ومردادوآذر وبهمن،ذشمن بیماریها:امراض:داخلی ومعده،پوستی(به خصوص آلرژی)،کلیوی عصبی وروانی،تب،خارش وغش عضو حساس:زانوها طبع:سرد وخشک مشاغل مناسب:معلم،معمار،وکیل،حسابدار،نظامی،منشی،دندانسازوشاغل دربنگاههای معاملاتی ومسافرتی.

خصوصیات زنان متولد دی

زنان متولد این ماه عموما افرادی:پرانر ی،دقیق،واقع بین،علاقه مندبه کار وکوشش،جدی،خوش لباس واغلب آراسته،دلربا،خونسرد،کدبانویی خوب،کمی لجباز وزودرنج،علاقه مندبه شعرونقاشی وموسیقی،دروقت تنگدستی،تودار،دارای ظاهری آرام ودرونی خروشان،دارای خلق وخوی متغیر،به خصوص اگربه او بی احترامی شده باشد،گرفتارنوعی ترس ازآینده،علاقه مندبه خانواده وشوهروشریکی خوب برای او،اغلب دارای اطلاعات خوبی درضمینه هنری دارد،یاری دهنده ی دیگران،نقطه ضعف او،عدم اعتمادبه نفس است.

خصوصیات مردان متولد دی

مردان متولداین ماه عموما افرادی:دقیق ومحتاط،حسابگر،جاه طلب،پرانر ی،گاه زورگو،اغلب صبوروخوددار،خانواده دوست،پدری جدی وخشک،اما مهربان ودلسوز،مقام رابرثروت ترجیح میدهد،آرام وسازگار،دارای زبانی نیشدار،علاقه مندبه کارهایی است که دیگران رابه تعجب وادارد،دارای ظاهری خشن ومصمم،توداراست وتمایلات باطنی خودرا ظاهرنمی سازد،درصورت به دست آوردن ثروت،ازآن برای به دست آوردن شهرت استفاده میکند،درجوانی جدی وخشن،درپیری،نرم وآرام دوست داشتنی،طالب زنی خوش پوش وتمیز ونمونه،پدری مراقب برای فرزندان است،علاقه مندبه شعر،طالب احترام ومحبت،باطلاق مخالف است،به خاطر هوا وهوس ازدواج نمیکند،درامور جنسی کمی سردمزاج است،حامی همسر وفرزند،با گذرعمر،سرزنده تروشاداب ترمیشود ودرکل فردی مرتب ومنظم است.

فال متولدین بهمن راهم تاچندروزدیگر مینویسم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/11/3ساعت 7:57 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |


Design By : Pichak