:((((((
خدارحمتش کنه
پدر پرسيد : آيا به زندگي آن ها توجه کردي ؟پسر پاسخ داد: فکر مي کنم !پدر پرسيد : چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي ؟ پسر کمي انديشيد و بعد به آرامي گفت : فهميدم که ما در خانه يک سگ داريم و آن ها چهار تا . ما در حياط مان فانوس هاي تزئيني داريم و آن ها ستارگان را دارند . حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آن ها بي انتهاست !در پايان حرف هاي پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادي ما واقعأ چقدر فقير هستيم !
__________________________________________
اين مطلب رو که برات فرستادم يعني از وبلاگت خوشم اومده لينکت کردم و مي خوام من رو هم لينک کني.
خدا رحمتشون کنه
براشون يه فاتحه خوندم عزيز
ايشالله ازاين ب بعد زندگيت پر از شادي باشه ...
اگ خدا يه چيزي رو ازت بگيره چيز بهتري رو در نظر گرفته برات مطمئن باش
همه غمناک تر از نيمه ي ماه...
دل تو چاه ترين چاه خدا....
من و دلواپسي و اشک جنون...
همه جمعيم در آن شور وداع...
سلام...
گاهي اوقات آدما چاه زندگيشونو از دست ميدن...گاهي اوقاتم حکمتي پشت اين لرزش و از دست دادن نهفته است...
شک نکنيد که طرح قالي زندگيتون رو با حکمت خودش براتون کشيده...حکمتش رو اجابت کن و قاليت رو خوب بباف
نکند آخر کار قالي ات را نخرند...
ايشالا سربلند از اين امتحان خداوندي بيرون مياين...!!
خدارحمتشون کنه...
نميدونم چي بگم فقط بغض گلوم رو گرفته...
سلام متاسفم حتما خيلي سخت بود. خدا رحمتش کنه.......
عزيز وب خيلي خوبي داري ميتونيم باهم تبادل لينک داشته باشيم؟