• وبلاگ : ... حس ِ پنهان
  • يادداشت : 12 اسفند ...
  • نظرات : 13 خصوصي ، 134 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + مليحه 


    اتفاقي سايتتونو ديدم.دلم خيلي گرفته بود،بدتر شد،چه کنيم با اين همه غم،اي کاش يه روزاز زندگيم بي غصه بود،برام دعا ميکني؟

    پاسخ

    دلت آروم انشالله..:)
    + آرش 

    سلام

    اتفاقي با وبلاگت آشنا شدم. درسته غم انگيز بود ولي اما اگه تو زندگي هاي ديگران باشي ميبيني که ديگران ممکن زندگي بدتر از تو داشته باشند. اميدوارم احساساتي بودنت باعث نشه زود گول ديگران بخوري. مواظب خودت بيشتر باش

    پاسخ

    بله درسته..ممنون
    + گردو 
    واقعا دلم گرفت. منم از خونه دورم و اين شب يلدا رو بايد تنها بگذرونم.
    پاسخ

    ...:)
    + yaser 
    salam ghamnak tarin matni bod ke khandam vali bayad begoyam khoda adamhaye khob ro zod mibare pishe khodesh ...ba arezoye movafaghiyat be ma ham sar bezanid / yo1da6@yahoo.com
    پاسخ

    ممنون...

    بر قبرشون نور بباره.
    پاسخ

    ممنون..
    + عسل 
    من 12 سال داشتم که پدرم... . متاسفم عزيزم ولي مادر يه چيز ديگس ميدونم خيلي سخته .
    پاسخ

    خدا رحمتشون کنه...
    + دنيا 
    متاسفم :(
    پاسخ

    ممنون..
    + باران 
    عزيزم واقعا متاسفم انشاا... هرچي خاک اونه عمر شما باشه
    پاسخ

    ممنون..
    + نسيم 
    خيلي گريه داره خيلي
    پاسخ

    معذرت...
    سلام امشب که اتفاقي وبلاگتوديدم شب عيدغديره اشکم دراومدخاطرتوخوندم خدايا
    پاسخ

    ببخشيد...
    + محمد 

    سلام.خيلي متاسف شدم اين مطلبو خوندم ولي بدون جاي مامانت الان بهتر از اين دنياست.يا حق.


    سلام زهراي عزيز

    اتفاقي با اتينجا آشنا شدم!

    داشتم پستاتو ميخوندم که رسيدم به اين خاطره تلخ :(

    چه تشابهي داريم تو اون روز لعنتي...

    منم تو همون 12 اسفند، ي روز سياه تو سال 79 يتيم شدم :(

    بابام پر کشيد از پيشمون. من اون موقع 16 سال سن داشتم.

    زهرا جان همدردي منو پذيرا باش...

    برات آرزوي صبر در برابر مشکلات رو دارم.

    در پناه حق...

    پاسخ

    خدا پدرتون رو رحمت کنه....ممنون از همدرديت...
    + مريم 
    سلام عزيزم باخوندن نوشتت اشک از چشمام دراومدتومادرتوازدست دادي ولي من بابام و جلوي چشمام ازدست دادم وقتي همه رفتن بيمارستان تا اون و بيارن من خيلي خوشحال بودم واسه بابام بيسکوييت گرفتم و اون و توظرفي ريختم تا وققتي که برگشت بيسکوييت هارو بوخوره و قوي بشه اما نميدونستم که ديگه پيشم برنميگرده وقتي همه از دراومدن توديدم همشون دارن گريه ميکنن ظرف بيسکوييتي از دستم افتاد فهميدم که ديگه هيچ وقت پدرم پيشم نمياد اما اون توقلب منه من حسش ميکنم اينم يه داستان ازيه دختري که وقتي 7سالش بود ديکه هيچ وقت پدرشو نديد درکت ميکنم خيلي سخته خيلي خيلي سخته
    پاسخ

    ..................:((( تسليت ميگم....روحشون شاد...
    سلام عزيزم حالا خدارو شکر ک مامانتو ديدي ولي من 1ماه بودم ک پدرم فوت کرد اصلا نديدمش بخاطر همين از دستش ناراحتم.
    خدا رحمتش کنه
    پاسخ

    با زهرا خانم راحت ترم!!/ ممنون.خدا پدر شمارو هم رحمت کنه...
    + فاطمه 


    سلام عزيزم:

    ميدوني مومن واقعي کسيه که تو زندگيش صبر پيشه کنه شايد اگه منم جاي تو بودم خيلي بيشتر از تو ناراحت ميشدم اما ما بايد به خومون بقبولونيم که مرگ حقه و تک تک افراد خانواده ما هديه اي هستن از طرف خدا براي ما و امانتي از طرف پروردگار و ما بايد يه روزي اين امانتو به صاحبش برگردونيم.حتي خود ماهم امانتيم براي خدا و روزي ما هم بايد منتظر باشيم تا به سمت ملکوت پرواز کنيم.پيش خدا.راستش من عاشق خدام شايد اعمالم فوق العاده نباشه اما ته ته قلبم عشق واقعيم خداست من 23 سالمه و يه پسر 4 ماهه دارم هميشه به همه گفتم حتي به شوهرم که عشق اولم خداست بعد شوهر و فرزندم پس اگه خداي نکرده روزي خداعشق دومو سوممو ازم بگيره نبايد ناراحت شم چون عشق اولم از همه چيز برام با ارزش تره.راستي اگه مايلي به وبلاگ آقاييم يه سر بزن خوشحالمون ميکني.

    فداي تو آبجيتwww.anti-freemasonry.mihanblog.com

    پاسخ

    ممنونم از کامنتت وهمدرديت...:)
     <      1   2   3   4   5    >>    >