با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+روزي آمدي که تمام آدم ها
يک بار براي هميشه
از چشمانم افتاده بودند ...
مثل يک پيامبر در دل جهالت ها
مثل يک معجزه ميان اندوهي پير شده
و مثل يک باران بهاري
که سرزده از راه مي رسد
شيرين بودي . . .
+زندگي من با تمام بديهايش، خوبيهاي زيادي دارد...
خوبيهايي مثل ميز کنار حياط
که براي هر دويمان جا دارد...
و درخت پير مهربان بالاي سرش
که براي هر دويمان سيب مي آورد...
ميداني مامي توانيم سيب هاي زيادي داشته باشيم...
تو آنسو بنشيني، من اينسو...
سيبها را بخوريم و به خوبي هاي زندگيمان فکر کنيم...
زندگي من
باوجود اين خوبي ها
بديهاي زيادي دارد...
زندگي من
تو را ندارد
تو را ندارد
تو را
ندارد . . .
+در من کوچه ايست
که باتو در آن نگشته ام...
سفري ست
که باتو
هنوز نرفته ام...
روزها و شب هايي ست
که با تو به سر نکرده ام ...
و عاشقانه هاييست
که باتو
هنوز
نگفته ام . . .
+مهم نيست ديوارهاي خانه ام فرسوده شدند...
يا قفس هاي جامانده در گوشه و کنار زندگي
به من
اجازه پرواز نمي دهد...
هرچقدر هم که رگبار عمر
پرو بالم را نشانه گرفته باشد
من
خيالم را
در آسماني اوج مي دهم
که پايان نمي پذيرد . . .
+من دلم روشن است
به تمام اتفاقاتِ خوب در راه مانده...
به تمامِ روزهاي شيرينِ نيامده...
به لبخندي که يک روز بر لبمان مي نشيند
به اجابت شدن دعاهايمان
به برآورده شدن آرزوهايمان...
به محو شدنِ غم هاي ديرينه يمان...
من
دلم
روشن است . . .
+واژه ها
در نگاه ِ امن ِتو شعر مي شوند . . .
ببين که زندگي چگونه در نگاهت ميبارد...
حسي در تو پنهان است
که بوي بهار مي دهد...
تو
عشقت
نمِ باران دارد . . .
+آدم ها را به زور كنار خودتان نگه نداريد ...
آدم ها را مثل گل ها
براي هميشه داشتنشان
كنار خودتان خشك نكنيد ...
شايد هميشه بمانند
اما
ديگر همان آدم سابق با همان عطر و ويژگي ها نيستند ...
به زور نگه داشتن آدم ها
آن ها را خشك و بي روح و شكننده مي كند . . .
به آدم ها اجازه ي زندگي بدهيد
حتي اگر
قرار است
بدون شما زنده بمانند . . .
+مادرم
هيچوقت بمن نگفت دوستم دارد...
وقت نداشت...
دستش هميشه بند بود ...
بند بستن بند کفشهاي من
که گره زدن بلد نبودم...
دستش بند دکمه ي روپوش خواهرم بود...
بند مشقهاي برادرم...
من اما
دوست داشتنش را
زنگ هاي تفريح
در سيب قرمزي که
ته کيفم گذاشته بود
گاز مي زدم. . .