تو دوري...
غصه تا خود چشمانم بالا آمده..
سدّ پلک هايم طاقت ندارد..
سلام
من سردبير يکي از نشريات شهرمونم،نويسنده ام،احساس دارم،تنگ دارم...
هميشه بهم ايراد گرفتن که چرا يک پسر بايد انقدر احساساتي باشه اما اونا غافل از بلور آدميتن!!
حسادت کودکانه:خوش بحالتون که دخترين و اجازه داريد احساس داشته باشيد!!!
کاش تکليف با دل مشخص ميشد.....
يا دوس داشتنت..يا تنفر....
يا لمس کردنت يا دور بودنت......
خسته شدم از دلم....
سلام زهرا جون.
نوشته قشنگي بود...
تنفر و دوست داشتن؟
در کنار هم؟...